-
[ بدون عنوان ]
جمعه 5 شهریورماه سال 1389 15:48
همیشه از سکوت چگونه فریاد زدن را بیاموز..
-
من
چهارشنبه 20 مردادماه سال 1389 15:13
وقتی توی آینه خودم رو نگاه میکنم نمیشناسم.. یه روزی توی همین آینه چهره ی دخترکی با موهای خرمایی رو میدیدم.. موهایی که وقتی شونه میکردم تمام کمرم رو میپوشوند.. و چقدر دوسشون داشتم.. اما حالا زنی رو میبینم با موهای زیتونی و صورت گندمی.. این منم.؟ !؟؟؟ چقدر آدم تغییر میکنه.. اونم ظرف یکسال.. اما من خودم هستم.. +فقط...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 15 مردادماه سال 1389 16:13
اصلا حس نوشتنم نمیاد.. گفتم بگو سکوت کرد و رفت و من هنوز گوش میدهم..
-
احساس من..
چهارشنبه 13 مردادماه سال 1389 13:28
امروز بیشتر از همیشه خودم رو دوست دارم..
-
حال من..
چهارشنبه 13 مردادماه سال 1389 00:10
خوب من حال من خوب است خوبِ خوب فقط کمی مدتی است چشم هایم پیراهن اشک به تن دارند و بدجور جای دلم در سینه خالی است و تنها کمی دست و دلم به هیچ کاری نمی رود همین حال من خوب است باور کن
-
سکوت
سهشنبه 12 مردادماه سال 1389 17:56
لبهایم را محکم میفشارم.. مبادا بگوید دوستت دارم..
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 12 مردادماه سال 1389 12:33
من از ترس جدایی عاشق شدم.. و از ترس وصال جدا....
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 12 مردادماه سال 1389 02:28
قلمم از غبار خاطرات به سرفه افتاده..
-
پست ۱
سهشنبه 12 مردادماه سال 1389 01:37
اینجا محل مغشوش نگاریهای من است.. مینویسم.. برای فرار از روزمرگیها..